ریحانه کوچولو ریحانه کوچولو ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

ناردانا

تولد مهساجون

امروز رفته بودیم تولد تولد مهساجون خوشگلم که میخواد کلاه مَسی رو برداره     خاله جون تولدت مبارک انشالله جشن عروسیت و جشن فارغ التحصیلی البته از دکترا   ...
9 دی 1393

بابایی اومد

دخترکم دیشب ساعت8 بابایی از پابوس امامرضا(ع) برگشت بابایی زیارتت قبول حق این مدت ما هم خونه مامان جون اینا بودیم که خداییش خیلی بهشون زحمت دادیم بخصوص به مامانجون،تا میخواست بلند شه میگفتی جوجو(بغل) مامانجون هم فوری بغلت میکرد حتی موقع آشپزی هم بغلش بودی،اگه خونه خودمون میموندیم مطمینن نمیتونستم از پس شلوغیات بربیام. خیلی خیلی ممنون از مامانجون بخاطر مهربونیاش خاله جون فاطی هم برا فرجه ها اومده بود ولی تو نمیزاشتی درساشو بخونه تا تو دستش خودکار میدیدی میگفتی بده گربه ببره هی میگفت به من خاله جون بگو نه ماهما(فاطمه) تو وروجک هم سر به سرش  میزاشتی و با شیطنت میگفتی ماهما ماهما خاله جون زهرا رو ...
4 دی 1393

بابایی رفته زیارت

عزیزدلم قربون دلتنگیات بشم دیروز بابایی با دایی جون و چندتا از دوستاشون راهی مشهد مقدس شدن، انشالله زیارتشون قبول باشه ماهم خونه مامانجون اینا بودیم دیروز موقع نهار خوردن دنبال بابایی میگشتی منم گفتم بابا رفته مشهد که شروع کردی به گریه کردن که من بابا مشد یعنی منم با بابا میرم که زودی بحثو عوض کردیم و بخیر گذشت ولی امروز بعد صبحونه خوردن بهونه بابایی و گرفتی و شرشر اشک میریختی اولش بهت تنقلات دادم و گفتم وقتی تو خواب بودی بابایی برات قاقا آورده الانم رفت سر کار که برات بش (پول)بیاره ( این جواب هرروز منه وقتی بابایی سر کاره و تو دنبالش میگرده و زودم راضی میشی) یه لحظه آروم شدی بعد باز گریه کردی گفتم بریم خونمون که گفتی هَ و اوم...
26 آذر 1393

بیست و سه ماهگی

عزیزکم بیست و سه ماهگیت مبارک انشالله فقط یه ماه مونده به تولد دو سالگیت ،به به پروژه از مای بیبی گرفتنت  هم خداروشکر براحتی تموم شد دو سه روز قبل ورود به 23ماهگی شروع کرده بودم  که همون دوسه روزه یاد گرفتی و جیش میگفتی ،فقط شبا میبستم البته فقط برا چهارساعت ،حوالی سه نصف شب میخوابیدم تا اونموقع جاتو خیس نمیکردی صبح هم حوالی هفت باز میکردم و میبردمت جیش میکردی و باز میخوابیدیم که باز هم جاتو خیس نمیکردی  نمیفهمیدم کی جیش میکنی و مای بیبی میبستم که تقریبا ده روز بعد شب هم نبستم و وقتی تو خواب تکون میخوردی میبردمت جیش میکردی البته کلا تو خواب بودی که موفقیت آمیز بود و اینگونه مای بیبی رو کلا از زندگیمون حذف کردیم ...
24 آذر 1393

مامانای عزیز

سلام به همه ی مامانای گل مامانای مهربون میخوام برا دخترم بسته آموزشی بخرم ولی نمیدونم کدوم بهتره راستی اگه تجربه استفاده از این بسته هارو دارین لطفا راهنماییم کنین ممنون از همتون ...
2 آذر 1393

آفرین

عزیزدلم تونستی با مامانی فارسی اعداد یک تا ده رو هم بشماری آفرین دختر باهوشم یک رو که من میگم فوری میگی دو سه آفرین نازنینم نازگلم فکر کنم آماده یادگیری هستی دنبال بسته های آموزشی و فلش کارتهای خوب میگردم که بخرم و آموزش رو شروع کنیم ...
2 آذر 1393

آفرین

قربونت برم خوشگلکم دیروز تو هم با من یک تا ده رو تکرار کردی البته به ترکی امروزم درحال بازی هی میشمردی: بیر  ایسی   اوس قربونت برم راستی عزیزم همیشه تکرار می کنم ریحانه بالام نازه، از دیروز یادگرفتی بعد من میگی ماه ، گل میگم ریحانه بالام ناز، ماه ،گل اونوقت ناز میکنی و میخندی ،خیلی شیرینی فدات شم ...
1 آذر 1393

دوش

عجباااااااااااااااااااااا !!!!!!!!!!!!!! عزیزم امروز موقع دوش گرفتن بهونه گیری و گریه نکردی نمیدونم تاثیر توپ بود یا این رفتارت هم یهویی تغییر کرد البته قبلنا جوجو و هاپو رو هم میبردم اینبار به خواسته خودت توپ هم به همراهیمون اضافه شد راستی لیف و شامپوی عروسکی هم کارساز نبود به کف توی وان هم میگفتی بَ و سعی میکردی بریزی بیرون انگار قبلنا شامپوت کف نمیکرده و امروز اولین بار بود که کف میدیدی بخند خوشگلم همیشه بخند ...
17 آبان 1393

مراسم شیرخوارگان

السلام عیک یا علی بن الحسین(ع)   قربون لبای تشنه ات یا علی اصغر دختر نازم امسال برای سومین بار تو مراسم شیرخوارگان شرکت کردیم،خدا قبول کنه فدات شم امسال 21ماه و نیمه ای ،پارسال ن9 ماه و بیست و یک روزه بودی، پیارسال هم تو دلم بودی و شرکت کرده بودیم غمگین بودنت قبول حق عزیزم   لالایی دخترم با ندای علی لای لای   ...
9 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناردانا می باشد