و اما یک خاطره مهم دیگر عزیزم دیروز که طبق معمول خونه مامان جو ن اینا بودی، خاله جون فاطی که زهرا رو صدا میزنه تو هم صداش میزنی زهرا ، که قبلا میگفتی سسی (از کجا و چطوری کشف میکنی نمیدونم) ، خاله جون زهرا هم میپره بالا و میگه هورااااااااااااااااااااا به من گفت زهرا، زنگ بزنین به مامانش بگین قربونت برم یه هفته مونده به دوسال و هفت ماهگی تونستی زهرا بگی ...
عزیزم به محمد طاها که تاتامهدی می گفتی تقریبا یه ماه میشه که طاها میگی قبل از اینکه طاها گفتن رو یادبگیری می گفتی اسم محمدطاها رو مهدی بزارین من بلدم مهدی بگم ...