بابایی اومد
دخترکم دیشب ساعت8 بابایی از پابوس امامرضا(ع) برگشت بابایی زیارتت قبول حق این مدت ما هم خونه مامان جون اینا بودیم که خداییش خیلی بهشون زحمت دادیم بخصوص به مامانجون،تا میخواست بلند شه میگفتی جوجو(بغل) مامانجون هم فوری بغلت میکرد حتی موقع آشپزی هم بغلش بودی،اگه خونه خودمون میموندیم مطمینن نمیتونستم از پس شلوغیات بربیام. خیلی خیلی ممنون از مامانجون بخاطر مهربونیاش خاله جون فاطی هم برا فرجه ها اومده بود ولی تو نمیزاشتی درساشو بخونه تا تو دستش خودکار میدیدی میگفتی بده گربه ببره هی میگفت به من خاله جون بگو نه ماهما(فاطمه) تو وروجک هم سر به سرش میزاشتی و با شیطنت میگفتی ماهما ماهما خاله جون زهرا رو ...
نویسنده :
مامانی
16:13