از شیر گرفتن2
مامانی امروز روز دوم از شیر گرفتنته
خدارو شکر شب خوب خوابیدی (برخلاف شبای پیش که چندبار بیدار میشدی و می می میخوردی)و فقط حوالی 7صبح بیدار شدی و با نشون دادن بارش برف یکم سرگر م شدی و بعد رو همون بالش کوچیک رو پام لالا کردی
قربون معصومیتت برم مامانی بخدا یه جور احساس عذاب وجدان دارم و ناراحتم
صبح حوالی 9بیدارشدی و یکم بازی کردی و برا صبحونه تخم مرغ خوردی ولی بعدش دیگه هیچی نخوردی فدات شمنه غذا نه میوه نه تنقلات فقط بهونه گیری میکنیحوالی 4 رو پام خوابوندمت بعد بیدار شدن کلا گریه میکردی اونم از ته دل اشک کل صورتت رو گرفته بود بغلم هم نمیومدی فکر کنم قهر بودی باهامبه انواع تنقلات و میوه هم هیچگونه توجهی نداشتیناز و قربون صدقه رفتن هم فایده نداشت اصلا بغلم نمیومدی رفتی بغل بابایی وقتی یکم آروم شدی راضی شدی بیای بغلم فدات شم الانم رفتی خونه آقاجون با داداش (پسر عمه شهناز)بازی کنی(تو با رضا و مهران بیشتر بازی میکنی و بهشون داداش میگی )
با خودت میوهایی که برات پوست کنده بودم رو هم بردی انشالله هم بخوری