از شیر گرفتن
الهی مامانی فدات شه عزیزکم از صبح می می نخوردی
امروز که خداروشکر بخیر گذشت و خوب همکاری کردی
واسه صبحونه که طبق روزای معمول تخم مرغ آبپز خوردی خیلی هم دوسش داریبرا میان وعده هم مرغ آبپز دادم بهت برا نهار هم مرغ سرخ شده (مرغ رو دوست داری ولی گوشت قرمز رو نه مگه اینکه کبابی باشه)
خب اینطوری شکم کوچولوت پر بود و یاد می می نمیوفتادیوقت خواب که شد می می خواستی(خیلی وقته با می می میخوابی قبلنا هر کجا بودیم باید رو پام لای لایی میگفتم تا میخوابیدی) منم که رو می می چسب و رژ قرمز زده بودم گفتم اوف شده تو هم که حساسقربون اون دل کوچیکت بشم که وقتی کسی اوف میشه زودی ناراحت میشی و بوسش میکنیزود راضی شدی
بعدشم رفتیم خونه خاله جون سوسن(دوستم) اونجاهم با بچه ها بازی کردی و خوب سرگرم شدی فقط یه بار خواستی که قربونت برم با دیدن چسبش زود منصرف میشدی موقع برگشتن به خونه هم تو ماشین خوابیدیموقع بیدارشدن هم شارژ بودی و گریه نمیکردی ولی اصلا از سوپی که برات پخته بودم نخوردی و باز متوسل به مرغ شدم خب شبا از خواب بیدار میشدی و می می میخواستی باید کاملا سیر میشدی گفتم دخترم گوشت بپزم شماهم امر کردی که شیش پیش یعنی تو سیخ بپز ماهم اطاعت امر کردیم و بابایی پخت ماشالله زیاد هم خوردی الانم رو بالش کوچیکی که قبلن تو گهوارت میزاشتم و بخاطر کوچیکیش برات جالب بود رو پام لالا کردیخدارو شکر که امروز گریه نکردی
ولی خب یه جورایی ناراحتم که از چیزی که حق توست و میخواییدش امتناع میکنمولی چاره چیه اینم یه مرحله از زندگیته دخترکمانشالله که زیاد اذیت نمیشی
خدا شب رو بخیر کنه چون شدیدا برف باریده و فکر نکنم بتونیم ماشین رو بیاریم بیرون و تو ماشین بخوابونیمت
فدات بشم عزیزکم